در حالی که مدیر کل راهداری آذربایجان شرقی سعی می کند ارباب رجوع را قانع کند از راه دیگری به شهرک صنعتی رفت و آمد کنند، آقای استاندار می گوید:" تا صبح هم بنشینید، من طرف اینها هستم. باید برایشان راه باز شود".
وارد حیاط استانداری می شوم؛چند نفر از کارمندان ایستاده در حال صحبت هستند: " آقا سلام. دیدار مردمی استاندار کجا برگزار می شود؟ "؛ در همین تالار رو به رویی از پله ها برو بالا.
پله ها را دو به یکی می کنم تا زودتر به تالار برسم. دستگیره در را می چرخانم در بسته است، دق الباب می کنم، دستی از داخل در را باز می کند.
بفرمایید خانم با کی کار دارید؟ برای دیدار مردمی استاندار آمده ام. فکر می کند اشتباه آمده ام: " خانم باید قبلا ثبت نام می کردی و مشکلت را می نوشتی".
برای طرح مشکل نیامدم، آمدم دیدار مردمی را روایت کنم.
صبر کن تا مدیر روابط عمومی بیاید اگر شما را تایید کرد، می توانی به داخل بیایی. یکی دو دقیقه ای منتظر می شوم. آقای مدیر از راه می رسد، سلام و احوالپرسی می کنیم: «بفرمایید» و من فاتحانه از این پیروزی که اذن دخول گرفته ام، وارد می شوم.
دیدار مردمی استاندار ساعت ۱۶ شروع شده و من یک ربع دیر رسیده ام.توجیهی برای دیر رسیدنم ندارم، جز اینکه بگویم بارندگی شهر را قفل کرده و همه جا ترافیک است و انصافا همین طور هم بود.
در محوطه سالن، تعدادی از شهروندان را می بینم که با پوشه های نارنجی و تک و توک آبی به دست در صف انتظار نشسته اند.
همراه آقای مدیر روابط عمومی وارد تالار و محل دیدار مردمی استاندار می شوم؛ راهنمایی می کند در صندلی خالی نزدیک استاندار بنشینم تا بهتر بتوانم مطالب را بشنوم.
آقای استاندار و شهردار در صدر مجلس نشسته اند، به نظرم اگر آقای فرماندار هم بود جمعشان تکمیل می شد؛ صندلی های بعدی هم جایگاه معاونان استاندار است.
چشم می گردانم و می بینم تعدادی از مدیران کل ادارات هم در تالار هستند.
تا به خودم بیایم و ببینم اوضاع از چه قرار است، صدای خانمی را که رو به روی استاندار نشسته، می شنوم. با اصرار از آقای استاندار می خواهد برگه ای را امضاء کند و استاندار با دقت صفحات را می خواند و می گوید: «اینجا جایی برای امضای استاندار نیست. ولی شما نامه ای به دفتر رهبری بنویسید و شرح حال خودتان و مشکل مربوط به بنیاد شهید و ایثارگران را توضیح دهید و ما هم نامه دیگری در تکمیل و تایید صحبت های شما نوشته و به واحد ارتباطات مردمی دفتر حضرت آقا می فرستیم و امیدواریم مشکل شما به زودی برطرف شود».
خانم جوان با شنیدن صحبت های استاندار دلش به حل مشکلش امیدوار می شود.
معاون استاندار، پرونده خانم را می گیرد و از او خداحافظی می کند.
شهروندانی که به عنوان ارباب رجوع در سالن انتطار نشسته اند، با راهنمایی دو مرد جوان به تالار وارد می شوند.
همشاگردی سلام
دو مرد میانسال آمده و مقابل استاندار و شهردار می نشینند؛ این دو نفر از فعالان صنعت مبلمان هستند.
یکی از آنها خودش را معرفی می کند: " آقای دکتر مرا شناختی، همشهری هستیم و همکلاسی دوران مدرسه".
استاندار لبخند می زند:" بله. شناختم، ولی چقدر مو سفید کرده ای؟ " حالا هر سه نفرشان می خندند. دوستش می گوید: " مشکلات صنعت مبل موهایمان را سفید کرده جناب دکتر".
آنها آمده بودند تا مشکلات بازار مبل منطقه مایان تبریز را به استاندار جوان اطلاع دهند:
«آقای استاندار اگر مشکلات مرکز مبل و خودرو در غرب تبریز حل شود آنجا به نگین تبریز تبدیل می شود.
ما در این شهرک برای همه چیز عوارض می دهیم، ولی زیرساخت آب، برق، فاضلاب، بانک نداریم حتی امنیت هم نداریم».
آنها از آقای استاندار قول می گیرند تا یک روز از نزدیک رفته و مشکلات آنجا را حضوری بررسی کند. آقای استاندار هم دست روی چشم می گذارد: " به روی چشم. حتما می آیم. فقط به من زمان بدهید".
آنها هم پوشه های نارنجی خود را به آقای معاون اداره کل بازرسی استانداری تحویل می دهند. آقای استاندار بلند می شود و با همکلاسی قدیمی و دوستش خداحافظی می کند.
خوش گلیبسیز
آقای استاندار بدون استثنا به همه افرادی که وارد تالار شده و مقابل او می نشینند، خوشامد می گوید.
حالا نوبت هیات امنای پاساژ فردوسی بود که خوشامدگویی استاندار را با لبخند جواب دهند و به او تبریک بگویند.
آقایان هیات امنای پاساژ فردوسی تبریز آمده بودند و می گفتند از ۱۳ سال قبل پرونده این پاساژ در جریان است و تاکنون به جایی نرسیده ایم.
خب مشکل چیه؟ مشکل این است که ما مجوزی می خواهیم برای بازسازی و ایمن سازی پاساژ و هزینه بازسازی و ایمن سازی آن ۲۰ میلیارد تومان برآورد شده است.
چون مغازه های ما در این پاساژ سرقفلی است، باید با اجازه مالک باشد، اما مالکان پاساژ تعیین تکلیف نمی کنند و پرونده ما در شورای تامین سرگردان است.
آقای استاندار بعد از شنیدن صحبت های آنها گفت:" یا باید مالک پاساژ موافقت کرده و اجازه بازسازی دهد یا اینکه دادستانی به عنوان مدعی العموم وارد شده و اجازه صادر کند».
در همین حین آقای شهردار نیز پیشنهاد کرد این موضوع هر چه سریع تر در شورای تامین استان مطرح و تصمیم گیری شود و پیشنهاد او مورد موافقت قرار گرفت.
آقای استاندار سراغ آقای فرماندار را می گیرد، او در جلسه نیست؛ تماس بگیرید تا صحبت کنم. آقای فرماندار پشت خط است، سلام و احوالپرسی صورت می گیرد: " آقای فرماندار پاساژ فردوسی چتبریز به مقاوم سازی و ایمن سازی نیاز دارد و طبق قانون موجر و مستاجر در ملک سرقفلی هر کاری بکنی، باید با اجازه مالک باشد و فعلا مالک پاساژ در دسترس نیست یا به هر علتی اجازه نمی دهد. باید سریع تر در شورای تامین مطرح شود". چشم آقای استاندار و تماس قطع می شود.
برنامه های فرهنگی را تقویت کنید
چند ماه پیش بود که هتل بوتیک «سرخه ای» واقع در محله تاریخی سرخاب تبریز افتتاح شد. حالا بعد از چند ماه دو نفر از مسوولان هتل سرخه ای به نزد آقای استاندار آمده اند: " به علت مسایل فرهنگی، پلیس اماکن سه بار این هتل را پلمپ کرده و ما عملا در حال ورشکستگی هستیم".
آقای استاندار به آقای شهردار و مدیر کل فرهنگ و ارشاد توصیه کرد هتل سرخه ای را حمایت و برنامه های فرهنگی و هنری را در آنجا تقویت کرده و باعث جذب گردشگر و مسافرین در این منطقه تاریخی شوند تا کسب و کار با مشکل مواجه نشود.
دوست ندارم دستوری بنویسم که اجرا نشود
در ادامه دیدار مردمی استاندار آذربایجان شرقی، سه برادر که موهای سفیدشان حکایت از یک عمر تجربه آنها در عرصه صنعت دارد، به تالار می آیند.
آقای استاندار به آنها احترام می کند. یکی از این برادران می گوید: " ۳۰ سال با پدرتان سلام و علیک داشتیم و حالا جای خوشحالی است در خدمت شما هستیم." استاندار هم خدا قوت گفته و از این آشنایی خوشحال است.
خب چکار می توانم برای شما انجام دهم؟
آنها از واحد تولیدی خود که بردهای الکتریکی تولید می کنند، حرف می زنند:" ما برای خرید تجهیزات و ماشین آلات به تسهیلات نیاز داریم که سرمایه در گردش باشد و بتوانیم آن را تجهیز کنیم. این واحد ۵۶ درصد پیشرفت فیزیکی دارد و اکنون ۷۰ الی ۸۰ میلیارد تومان تسهیلات لازم داریم".
آقای استاندار مدیرکل صمت استان، آقای عظمایی و آقای غلامی، رئیس دبیرخانه شورای هماهنگی بانک های استان و سرپرست امور شعب بانک ملی را صدا می کند تا راهکاری برای پرداخت تسهیلات در نظر بگیرند.
مدیرکل صمت پیشنهاد می کند از محل تبصره ۱۸ اقدام کنند.
آقای غلامی هم با اشاره به محدودیت منابع داخلی اضافه می کند: «در حال حاضر با محدودیت منابع داخلی مواجه هستیم چون تبصره ۱۸ محدودیت ها را از بین می برد این بهترین پیشنهاد است».
استاندار بعد از جمع بندی نظر آنها می گوید: دوست ندارم دستوری بنویسم که اجرایی نشود. ابلاغ را به معاون امور اقتصادی می نویسم وقتی منابع سال ۱۴۰۲ اختصاص یافت شما در اولویت باشید».
امان از دست پارازیت ها
صدای همهمه در تالار پیچیده است صدای افرادی که با همدیگر حرف می زنند، آنقدر زیاد است که به سختی صدای استاندار با ارباب رجوع را می شنوم. ماشاالله عوامل اجرایی هم پر تعدادند، هر کدام یک کلمه باهم حرف بزنند کلی حرف می شود.
راستی کفش هایی که روی کف پوش تالار هم کشیده می شد صدای گوش خراشی بود که حواسم را پرت می کرد.شش دانگ حواسم را جمع کردم تا بهتر بنویسم ولی امان از دست پارازیت ها.
می گویند کارخانه را عمدا تعطیل کرده ام
پرونده بعدی هم مربوط به یک واحد تولیدی پشمک وکیکاست.
مدیر عامل این واحد تولیدی معطل مانده آمده تا بگوید گره کارش به دست «صندوق کارآفرینی امید» باز می شود.
او دل پُری از موانع پیش پای تولید دارد. آن چنان که می گوید: «از سال ۱۳۹۴ این واحد تولیدی شروع به کار کرده و مبلغ ۲ میلیارد تومان وام گرفتم که سند کارخانه، سند زمین و سند آپارتمان همه گرو بانک است و تاکنون یک میلیارد و ۱۰۰میلیون تومان آن را به بانک پرداخت کرده ام».
در پاسخ آقای استاندار که «خب حالا مشکل کجاست؟»، می گوید: « الان کارخانه تعطیل است، در ایام کرونا اجازه ندادند کار کنیم والان سرمایه در گردش ندارم».
آقای استاندار، مدیر عامل صندوق کارآفرینی استان را صدا می کند و علت را جویا می شود.
او نیز مشکل را در نظر و رای کمیته نظارت عنوان کرده و می گوید: نظر کمیته نظارت این است که واحد تولیدی به صورت عمدی تعطیل شده است.
تولیدکننده نیز در پاسخ می گوید:« من امسال فقط یک ماه کار کردم و به سه کشور صادرات پشمک داشتم».
آقای استاندار بعد از جمع بندی صحبت ها دستور داد جلسه فوق العاده کمیته نظارت با حضور مدیر عامل شرکت تولیدی با رویکرد حل مسئله تشکیل شده و نتیجه را هم به او اطلاع دهند.
آقای استاندار در پایان به مدیران بانک ها تاکید می کند که هوای واحدهای تولیدی را داشته باشید.
طرفدار ارباب رجوع هستم
"تعطیلی کارخانه با احداث آزادراه تبریز-ارومیه"، عنوان پرونده بعدی بود.
دو نفر به نمایندگی از کارخانجات مسیر آزادراه آمده بودند تا بگویند آزادراه باعث شده راه رفت و آمد ما بسته شود و ما مجبوریم از روستای نزدیک کارخانه عبور کنیم. این کار باعث ایجاد مشکلاتی برای روستائیان شده و کار به شکایت کردن رسیده است.
مدیرکل راه و شهرسازی و مدیرکل راهداری استان تلاش می کنند آنها را توجیه کنند تا از بیرون روستا یا از روی پلی که به شهرک شهید سلیمانی ختم می شود، رفت و آمد کنند.
اینجاست که آقای استاندار با قاطعیت می گوید: «آقا ما تصمیم گرفته ایم راه جدیدی احداث کنیم راه دسترسی این افراد بسته شده است باید برایشان راه باز کنیم».
گفتگوی طرفین بالا می گیرد و آقای استاندار ختم کلام را می گوید:" تا صبح هم بنشینید من طرف اینها هستم باید برایشان راه باز شود".
در نهایت هم آقای استاندار دستور می دهد با تفاهم و توافق شهرک صنعتی، پیمانکار، اداره کل راه و شهرسازی و راهداری در جهت استمرار رفت و آمد به طور دائمی از شهرک صنعتی نسبت به احداث پل استاندارد اقدام شود.
تذکر آئین نامه ای
تا نفر بعدی وارد تالار شود و طرح موضوع کند، یکی از عوامل اجرایی استانداری، برگه ای به دست استاندار می دهد؛ برگه ای که ستون بندی شده و مطالبی در آن نوشته شده است. آقای استاندار نیم نگاهی به برگه می کند:" این خیلی ناقص است. پروژه های دانشگاهی و زمان بندی کلنگ زنی یا افتتاح را با دقت بنویسید".
تذکر آئین نامه ای آقای استاندار متوجه آن همکارانی می شود که جزئیات پروژه ها را خوب ننوشته اند. خوشم می آید استاندار دقیق و تیزبینی داریم.
مشکل کاربری زمین را برطرف کنید
نفر بعدی وارد می شود:" خوش آمدید بفرمائید".
خیلی ممنونم آقای استاندار. بنده در شهرک صنعتی «آخولا»، روغن موتور گریس تولید می کنم و ۴۵ نفر پرسنل دارم.
خیلی هم خوب، چه کمکی از دست ما ساخته است؟ در طی فعالیت من با پروانه تولیدی صادرات کردم، حالا بخشنامه آمده که باید پروانه بهره برداری بگیری و با آن صادرات داشته باشی.
آقای استاندار توصیحات تکمیلی را از مدیر کل صمت جویا می شود و او می گوید:"بر اساس قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز واحدهای تولیدی باید پروانه بهره برداری داشته باشند.
تاکنون ما دو بار به او مهلت داده ایم تا پروانه بگیرد، حالا درخواست می کند مهلت او را از سه ماه به یک سال افزایش دهیم . اما مشکل جای دیگری است».
واحد تولیدی این مراجعه کننده بیرون از شهرک صنعتی و در منطقه کشاورزی است و مشکل کاربری دارد که باید جهاد کشاورزی برطرف کند.
آقای استاندار اعلام می کند با آقای نصیری مدیر امور اراضی جهاد کشاورزی تماس بگیرند. تماس برقرار می شود و آقای استاندار مشکل را شرح داده و تاکید می کند تغییر کاربری زمین از کشاورزی به صنعتی را تسریع کنید.
اوصیکم به تدریس
آقا معلم جوان مقابل استاندار می نشیند و می گوید:" آقای استاندار من دانش آموخته رشته عمران هستم و در هنرستان تدریس می کنم. اما علاقه دارم در ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز خدمت کنم. در تهران گزینش شدم و قرار بود مرا به ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز معرفی کنند ولی تا کنون اقدام نشده است».
آقای استاندار صحبت های آقا معلم جوان را می شنود و او را به شغل شریف معلمی توصیه کرده و می گوید: «ما به معلمان متعهد و متخصص در آموزش و پرورش خیلی نیاز داریم. اگر از من می شنوی در سنگر تعلیم و تربیت بمانید و در تربیت نسل های آینده بکوشید».
آخرین پرونده اولین دیدار مردمی استاندار مربوط به کارگر جوانی است که تعمیرکار خط راه آهن بود و در حین کار در راه آهن دچار آسیب شده و الان ۱۴ ماه بیکار است و درخواست شغل داشت و اداره کل راه آهن نیز با بازگشت مجدد وی به کار موافقت نکرده است.
آقای استاندار این کارگر جوان را برای حمایت و اشتغال مجدد به اداره کار و رفاه اجتماعی معرفی کرد.
ساعت ۱۸ و ۳۰ دقیقه عصر پنجشنبه است و جلسه دیدار مردمی تمام می شود.
گزارش از: معصومه درخشان